راه شب

گامى در جهتِ شادى


نکات قابل تامل

گاهی خوردن لگدی از پشت ! برداشتن گامی به جلو است . . .

به افکارت زبان نده ، ظرف که خالی باشد صدای بیشتری دارد . . .

ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست . . 

تمام تلاشت در زندگی این باشد که روزگار را مطیع خود کنی نه این که خود مطیع روزگار باشی . . .

دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند ، و بعضی ها که لیاقت دیدن تو ندارند ، غرق شوند . . .

هر بامداد آهویی از خواب بر میخیزد و میداند که از تند ترین شیر باید تندتر بدود ، وگرنه کشته خواهد شد

هر بامداد شیری از خواب بر میخیزد و میداند ار تند ترین آهو باید تند تر بدود ، وگرنه از گرسنگی خواهد مرد

فرقی ندارد آهو باشی یا شیر ، آفتاب که برمیآید آماده دویدن باش . . .

گاهی گمان نمیکنی و می شود ,گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود 

عشق مرگ نیست زندگی است ، سخت نیست عین سادگی است

عشق عاشقانه های باد و گندم است ، اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است

به تقویم ها اعتمادی نیست

اگر در دل یا نگاهت تغییری رخ داده . . .

بعلاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می‌کنی . . .

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند . . .

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

ازدواج مثل بازار رفتن است ، تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو . . برای دیدن نور ، به خورشید نگاه کن

برای دیدن عشق ، به ماه

برای دیدن زیبایی ، به طبیعت

برای دیدن امید ، به آینده . . .!

دو شنبه 27 دی 1389برچسب:,

|
 
اندر فواید خنده

«نشانه آدمیان بهشتی تبسم همیشگی است»

. پیامبر اکرم (ص) 1- خنده فشار خون را کم می کند.

2- خنده باعث طولانی شدن عمر می شود.

3- خنده سن افراد را کمتر نشان می دهد.

4- خنده تعادل هورمونی ایجاد می کند.

5- خنده باعث افزایش هورمون کورتیزول شده، ایمنی بدن را در برابر بیماریها زیاد می کند.

6- خنده هورمون سوروتونین را افزایش داده و باعث احساس سرخوشی در انسان می شود. 7

- خنده تعداد ضربان قلب را تنظیم می کند.

8- خنده باعث شفاف شدن پوست صورت می شود.

9- خنده قدرت یادگیری را افزایش می دهد.

10- خنده از بیماریهای زخم معده و اثنی عشر جلوگیری می کند.

11 - خنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثر است.

12 – خنده چروک صورت را ازبین می برد.

13- خنده باعث افزایش اندرفین مغز می شود و باعث احساس سرخوشی و شادی می شود.

14 – خنده باعث رفع خستگی می شود.

15_خنده بهترین دارو برای درمان افسردگی است.

16- خنده با بازدم انجام می شود و این کار باعث خارج شدن 2 COاز خون می شود و احساس مطلوبی ایجاد می کند.

17- خنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنشها و احساسات سرکوب شده را رها می سازد.

18- بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست «امام علی (ع)»

19 – خوشحال کردن قلب مؤمن از ده حج با ارزش تر است «امام صادق (ع)»

20 – اگر از کسی چیزی می خواهید اول او را بخندانید. «حاج آقا قرائتی»

۲۱-خنده باعث تقویت عضلات شکم و در نتیجه کاهش وزن می شود ...

یک شنبه 26 دی 1389برچسب:,

|
 
بارون بارونه...

ديروز زیر بارون که داشتم خیس میشدم یاد آهنگ بارون بارون ویگن افتادم یادش بخیر چه دورانی بود(هر کی ندونه فک میکنه پنجاه سالمه)!!!!!! بارون بارونه زمینا تر میشه

گل نسا جونم کارا بهتر میشه

بارون بارونه زمینا تر میشه

گل نسا جونم کارا بهتر میشه

گل نسا جونم تو شالیزاره

برنج میکاره میترسم بچاد

طاقت نداره طاقت نداره

طاقت نداره طاقت نداره

بارون بارونه زمینا تر میشه

گل نسا جونم کارا بهتر میشه

دونای بارون ببارین آرومتر

بارای نارنج داره میشه پر پر

گل نسای منو میدند به شوهر

خدای مهربون تو این زمستون

یا منو بکش یا اونو نستون

یا منو بکش یا اونو نستون

بارون بارونه زمینا تر میشه

گل نسا جونم کارا بهتر میشه

بارون میباره زمینا تر میشه

گل نسا جونم کارا بهتر میشه

ل نسا جونم غصه نداره

زمستون میره پشتش بهاره

زمستون میره پشتش بهاره...

 

یک شنبه 26 دی 1389برچسب:,

|
 
دخترها از 1230 تا 1400

اینو قبلا تو تاکسفورد آپیده بودم اما استقبال نشد !!!!!!!! امیدوارم خوشتون بیاد!!!!!!!!!

سال 1230 (مرد):دختره خير نديده من تا نكشمت راحت نميشم.... زن:آقا حالا يه غلطي كرد شما ببخشيد!نا محرم كه خونمون نبود.حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...!!! مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش... بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه.

سال 1280 مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط می کنی. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟ زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده... مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت... -- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه

سال1330 مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم... زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ... مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بیگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني... -- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه 

سال1380 مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم... زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا). مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره... 

سال1400 زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه... -- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه !!

حتما باید قلقلکت بدم تا بخندی؟بخند دیگه!!!........

یک شنبه 26 دی 1389برچسب:,

|
 
اولین بارون ...

هوووووووووووووووووووورا بالاخره ما هم بارون امسالو تو شهرمون دیدیم؛ خیلی خوشحالم،نیشم به اندازه دهن خاله شادونه باز شده!

از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم(فکر کنم الان میترکم)

دیگه کم کم داشتم از امسال نا امید می شدم،چون نه شب یلدا بارون دیدیم نه توی تعطیلات کریسمس! (یکی نیس بگه کریسمس به تو چه ربطی داره بچه؟)

خدایاااااااااااااااااااااااااا خیلی دوست دارم،دوسم داشته باش!

چای زعفرونی بخورید تا همیشه خنده رو باشید!!!!!!!!!

یک شنبه 26 دی 1389برچسب:,

|
 
گاوها و ایسم ها...!

سوسیالیسم : دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید . دیگری را به همسایه خود می دهید.

کمونیسم : دو گاو دارید.دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.

فاشیسم : دو گاو دارید. شیر را به دولت می دهید . دولت آن را به شما می فروشد.

کاپیتالیسم : دو گاو دارید. هردوی آنها را می دوشید .شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.

نازیسم : دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کند وهر دو گاو را می گیرد.

آنارشیسم : دو گاو دارید .گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.

سادیسم : دو گاو دارید به هردوی آنها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.

آپارتایدیسم : دو گاو دارید . شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.

دولت مرفه ایسم : دو گاو دارید. آنها را می دوشید بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا بنوشند.

بوروکراسیسم : دو گاو دارید .برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.

سازمان مللیسم : دو گاو دارید .فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند .آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می کنند.

ایده الیسم : دو گاو دارید .ازدواج می کنید .همسر شما آنها را می دوشد.

رئالیسم : دو گاو دارید. ازدواج می کنید اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید.

متحجریسم : دو گاو دارید .زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.

فمینیسم : دو گاو دارید .حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.

پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید.از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.

لیبرالیسم : دو گاو دارید .آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.

دموکراسی مطلق : دو گاو دارید . از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.

سکولاریسم : دو گاو دارید. شیر هم دارید، پس به خدا نیازی ندارید ایسم آخر؟؟؟ دو گاو دارید.آنها با هم دست به یکی می کنند و شما را می دوشند!!!!!!!!!!!!!!????

یک شنبه 26 دی 1389برچسب:,

|
 
زندگی جستجوی نیمه هاست ... با ید از غیب برسد...

زندگی جستجوی نیمه هاست ... با ید از غیب برسد... ظهور کند... بر تو ظاهر گردد...و نیمه ات را در بر گیرد.... موتزارت:پیانوی طلایی... ناپلئون:شمشیر پولادین... ابراهیم:چشمه زمزم... آدم:حوا ... موسی:عصا... عیسی:انجیل... محمد:قران... خسرو:شیرین... بودا:نیروانا... خواننده:کتاب... مسافر:گذرنامه... رود:دریا... شمع:پروانه... مجنون:لیلا... تشنه:آب... خمار:شراب... تنها:همدم... وبرای من : تو "دکتر علی شریعتی

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
خدایا...

خدایا... ما اگر بد کنیم تو را بنده های خوب زیاد است تو اگر مدارا نکنی ، مارا خدای دیگر کجاست؟ دست هايم كوتاه اند،كوتاه تر از آن چه كه فكرش را بكنى پس بيش از اين ان ها را منتظر نگذار...
صداى مرا ميشنوى؟من كه هر شب از پشت پنجره ي بسته ى زمين با تو سخن ميگويم؟!

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
مناجات بسیار جذاب گنجشک با خدا !

گنجشک با خدا قهر بود…….

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت

. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی, این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ (و سنگینی بغضی راه کلامش بست.)

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
ای کاش میدانستم

ای کاش میدانستم پس از مرگم , اولین کسی که اشک در چشمانش حلقه می زند وآخرین کسی که مرا فراموش میکند کیست؟؟؟

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
دستهای خدا

گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدارا بگیریم غافل از اینکه خدا این پایین ایستاده و نردبان را محکم گرفته که ما نیفتیم!

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
کوچــــــه ای در حوالی دل....

همیشـــه کسی هست که انتظار می کشد همیشـــه دلی هست که دلتنگ می شود.

همیشـــه ستاره ای هست که سوسو می زند

. همیشـــه بهاری هست که نیامده است.

چگونه عشق را پنهان کنــــم؛ وقتی غزل هایــــم از عطر تو سرشارند.

و دست هایــــم، بی حضــــــــور تــــــــو بی پناه؟!

اکنــــون کــــه دلم مسافــــر است؛ مسافر هفت شهرِ عشــــــق ...

لحظه ها می گذرند و فضای اتاقم از عطر بنفشــــــه و ریحان و وجودم از عطــــــر حضــــور تــــــــو سرشار می شود.

پابه پای ثانیــــــه ها، به تـــــــــو می اندیشــــــم؛ تمام انگشتانم هم برای شمردن این روزها قشنگ کـــــم است.

آغوش پنجره باز است و کوچــــــه ای در حوالی دل، بی قــــــــرار تــــــو؛ و مـــن هنــــــــوز منتظــــــــــرم...!

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
کـــــــی می آیــــــی؟

چه جمعه ها که گذشت و من بی آنکه بدانم، منتظرت بودم! بی آنکه به ساعت دیواری خیره شده باشم یا از شوق آمدنت روبه روی در ایستــاده باشـــــــم! هر جمعه، قاصدک های زیادی می آیند و صحن تمام خانه ها و خیابان ها را پـــر می کننــــد! هر جمعه انگار بوی انتظار همه جا را می گیرد و جانماز من، پر از عطــــر یــــاس و قاصــــــدک می شود! هر جمعه، بوی گلاب می آید؛ از جایی که نمی شناسیم. هر جمعه هــوا گرفتــــــه است و گلوی من هــــــــم... وقتی که بیایی، رها می شویم تا خـــدا؛ همراه با تــــــو، و سینه های مجروحمان را به مرهم تسبیح و اخلاص خواهیم سپرد. بیا و دست هایمان را بگیـــــــر! بی تو، چگونه از دشت های تفتیده ی تظاهر و تحقیر می توان گذشت ـ بی تو که شرط کلمـــــه ی توحیدی ـ؟ کـــــــی می آیــــــی؟

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
لطفا نامه

۱ : لطفا سلام کنید! ۲ : لطفا یه کم بخندید! ۳ : لطفا به کسی توهین نکنید! ۴ : لطفا کسی رو تحقیر نکنید! ۵ : لطفا خودتونو زیادی دست بالا نگیرید! ۶ : لطفا خودتونو دست کم نگیرید! ۷ : لطفا دنیا و آدماشو جدی نگیرید! ۸ : لطفا زیادی کنجکاو نباشید! ۹ : لطفا به یاد دوستاتون باشید! ۱۰ : لطفا دیگرانو احمق فرض نکنید! ۱۱ : لطفا از کیش برایمان سوغاتی بیاورید! ۱۲ : لطفا از طرف ما نایب الزیاره باشید! ۱۳ : لطفا با مقدسات افراد شوخی نکنید! ۱۴ : لطفا برای مردم حرف درنیاورید! ۱۵ : لطفا اگر به چیزی علاقه دارید آن را تا آخر ادامه دهید! ۱۶ : لطفا روی درخت یادگاری ننویسید! ۱۷ : لطفا شلنگ دستشویی را روی زمین نیندازید! ۱۸ : لطفا بیش از حد جوگیر نشوید! ۱۹ : لطفا در قسمت کم عمق شیرجه نزنید! ۲۰ : لطفا تا آخر عمر با هم باشید! ۲۱ : لطفا دو پهلو صحبت نکنید! ۲۲ : لطفا با هم راحت باشید! ۲۳ : لطفا سیگار نکشید! ۲۴ : لطفا در انظار عمومی گوجه فرنگی نخورید!(همه که مثل شما استطاعت مالی ندارند!) ۲۵ : لطفا جایگزین مناسبی برای گوجه فرنگی در سالاد بیابید! ۲۶ : لطفا رویای خوردن گوجه فرنگی را فراموش کنید! ۲۷ : لطفا سوار مترو که شدید دیگران را حل ندهید! ۲۸ : لطفا یک خسته نباشید خشک و خالی به راننده اتوبوس بگویید! ۲۹ : لطفا تحقیقات علمی گسترده انجام ندهید! ۳۰ : لطفا به گروه ما بپیوندید! ۳۱ : لطفا در انتخاب بازیگر نقش اصلی دقت کنید! ۳۲ : لطفا کرایه تاکسی را بالا نبرید! ۳۳ : لطفا اخبار کذب تحویل مردم ندهید! ۳۴ : لطفا به شعور مردم توهین نکنید! ۳۵ : لطفا حرف سیا ۳۰ نزنید! ۳۶ : لطفا شلوغش نکنید! ۳۷ : لطفا اینجا تجمع نکنید و به خانه هایتان بروید!

سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,

|
 
ارزش ملک و سلطنت (داستان)

روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت:... صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟ گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

23 دی 1389برچسب:,

|
 
اشتباه فرشتگان (داستان)

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود . پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟ از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و.... حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.

23 دی 1389برچسب:,

|
 
تفاوت نگاه با نگاه (داستان)

دهقان پير، با ناله مي‌گفت: ارباب! آخر درد من يکي دو تا نيست، با وجود اين همه بدبختي، نمي‌دانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفريده است؟! دخترم همه چيز را دو تا مي‌بيند. ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار مي‌کني! مگر کور هستي، نمي‌بيني که چشم دختر من هم «چپ» است؟! دهقان گفت: چرا ارباب مي‌بينم ... اما ... چيزي که هست، دختر شما همه‌ي اين خوشبختي‌ها را «دوتا» مي‌بيند ... ولي دختر من، اين همه بدبختي را ...

23 دی 1389برچسب:,

|
 
نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد (داستان)

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد: اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10 اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000 ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت

23 دی 1389برچسب:,

|
 
داستان خواندنی میوه شب یلدا

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود ! پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق دعای خیر …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! الهی خیر بیبینی ای شب چله مادر بله دوستان ، شب یلدا همه دور هم در طولانی ترین شب سال سرگرم خوردن آجیل و میوه و گرم گفتگوی های خودمون هستیم ، و دوست داریم که این شب تموم نشه ! آیا تا به حال فکر کردید کسانی هستن که توی این سرما بدون خونه و سرپناه با شکم گرسنه از خدا میخواد این شب سرد هرچه زودتر تموم بشه . . . ؟

12 دی 1389برچسب:,

|
 
“این قیمت استاندارد مغزه!”

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی … پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت : “متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه.” “این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین.” اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :”خب، قیمت یه مغز چنده؟” دکتر بلافاصله جواب داد :”۵۰۰۰$ برای مغز یک زن و ۲۰۰$ برای مغز یک مرد.” موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند ! بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که : “چرا مغز خانمها گرونتره؟” دکتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که : “این قیمت استاندارد مغزه!” ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر !! نتیجه اخلاقی : اینکه تا کامل از چیزی مطمئن نشدید به خودتون مغرور نشید ! اما خانومها نگران نباشن به زودیه زود یه داستان هم برای شما آماده خواهد شد که شما هم یه لبخند هوشمندانه بزنید ، منتظر باشید …

3 دی 1389برچسب:,

|
 


به وبلاگ شخصى من خوش آمدید! دیدیم جاده گلی زندگی خیسه خواستیم ما هم ردپا بذاریم...
raheshab2012@gmail.com

 

مريم

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه شب و آدرس raheshab.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عشق جالب!!
شب زده
زخم قلم
دوست جون جونی من
یور پاتوق،پاتوق ستاره آسمان
بهترین لحظات را با ما تجربه کنید
هر مدلى كه بخواى،لباس،ارايش...
راه بى پايان
بهترين سايت مشاوره
راه شب
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

 

یه کلام از مادر عروس
یکی از این جملات را انتخاب کن
گاهی....
یه مشکلی پیش اومده........
خیالت راحت....
از دوستم..
سلام!امروز من 3روزمه....
سفری بازنگشتنی......
خداجونم تا فردا صبح!
جدیدترین شعر سهراب
نگاه خداجونمون....
آغوش تو مهربونم....
یار همیشگی من....
اینم واسه تو ...دوست دارم
مخصوص....
تقدیم به بهترین کس زندگیم ....
یکی از گل خشکلای کلاسمون
وقتی دخترا به سربازی میرن!
روز نوشت...
آرزوی بچگی....

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 48
بازدید کل : 128
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 48
بازدید کل : 128
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1


خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید